فراموش شده ی فردامن آن غریبه ی دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم
در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا یادم کنی.
برای سالها می نویسم ...
سالها بعد که چشمان توعاشق می شوند ...
افسوس که قصه ی مادر بزرگ درست بود...
که همیشه یکی بود یکی نبود
نگهداری دیوانهدركنج دلم عشق كسی خانه ندارد
كسی جای دراین كلبه ویرانه ندارد
دل را به كف هر كه نهم باز پس آرد
كسی تاب نگهداری دیوانه ندارد
عاشقدر دایره عشق اگر باران بلا بارید ٬ عاشق آن است که از دایره بیرون نرود
و اگر باز کنی پنجره ای سمت دلتتو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام . . .
:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0